در حال جستن راه، که در حال جستن راه باشد، عاقل، طالب حقیقت: بیوزش بنزدیک موبد شدند همه راه جویان و بخرد شدند، فردوسی، در راه روش چو خضر پوپان هنجارنمای و راه جویان، نظامی
در حال جستن راه، که در حال جستن راه باشد، عاقل، طالب حقیقت: بیوزش بنزدیک موبد شدند همه راه جویان و بخرد شدند، فردوسی، در راه روش چو خضر پوپان هنجارنمای و راه جویان، نظامی
ده کوچکی است از دهستان خانکوک بخش حومه شهرستان فردوس که در 30 هزارگزی باختر فردوس واقع شده، جلگه و گرمسیر است و 8 تن سکنه دارد، آبش از چاه و آب چاه آن شور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان خانکوک بخش حومه شهرستان فردوس که در 30 هزارگزی باختر فردوس واقع شده، جلگه و گرمسیر است و 8 تن سکنه دارد، آبش از چاه و آب چاه آن شور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
رئیس و بزرگ پریها. شاه اجنه. قهرمانی که در افسانه ها و فلکلورایرانی نقش های مهم بعهده دارد و آن موجودی است افسانه ای که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. و در برخی از افسانه ها به نوعی از زنان جن که خوبروی باشد اطلاق گردد. - قصۀ شاه پریان، داستان و افسانۀ فرمانروای پریان. - دختر شاه پریان، دختر فرمانروا و سلطان پریان. - ، مجازاً، زنی سخت گرامی و عزیز. رجوع به پری شود
رئیس و بزرگ پریها. شاه اجنه. قهرمانی که در افسانه ها و فلکلورایرانی نقش های مهم بعهده دارد و آن موجودی است افسانه ای که اصلش از آتش است و بچشم نیاید و غالباً نیکوکار است بعکس دیو که بدکار باشد. و در برخی از افسانه ها به نوعی از زنان جن که خوبروی باشد اطلاق گردد. - قصۀ شاه پریان، داستان و افسانۀ فرمانروای پریان. - دختر شاه پریان، دختر فرمانروا و سلطان پریان. - ، مجازاً، زنی سخت گرامی و عزیز. رجوع به پری شود
راه پوئیدن. راه سپردن. راه رفتن. (از ارمغان آصفی). راه نوردیدن. (از آنندراج). طی طریق کردن. شتافتن: راه بی حاصل مپوی و یار بی پروا مگیر تخم در خارا میفشان خشت بر دریا مزن. قاآنی
راه پوئیدن. راه سپردن. راه رفتن. (از ارمغان آصفی). راه نوردیدن. (از آنندراج). طی طریق کردن. شتافتن: راه بی حاصل مپوی و یار بی پروا مگیر تخم در خارا میفشان خشت بر دریا مزن. قاآنی